از تراسِ پر از گلِ سرخ در هر صبح



سلام.


هوای صبح امروزِ تهران بی نهایت دلپذیر بود ، بارونی و با یه آسمون پاک. خیلی شیک و کارت پستالی :)


موقع برگشت از دانشگاه هم هوا به شدت بهاری شده بود ، یه ظهر دلپذیر آفتابی اما خنک :)


امروز رو برای خودم جشن گرفتم با خریدن ۲ شاخه مریم و یه شاخه رز


بازم میخوام از این جشنای ارزون برای خودم بگیرم.دلم کلی گلدون کوچیک و بزرگ می خواد


صدا کن مرا

صدای تو خوب است.

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.

و خاصیت عشق این است.

کسی نیست،

بیا زندگی را بیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم.

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

بیا زودتر چیزها را ببینیم.

ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می‌کنند.

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

مرا گرم کن

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فات.

و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.

و آن وقت

حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.

حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.

و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش استوا گرم،

تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید.

 

 

چند سطر از شعر اصلی رو جدا کردم، شعرِ "به باغ همسفران" از سهراب سپهریِ پاک و معصوم

 

خوشم میاد که شُعرا، بی هیچ نقابی توی شعر احساسشون رو نشر میدن و به نسلهای بعد می رسونن. اما من و امثالِ من، با تظاهر به خوشی و امیدواری، خاکِ دفن می ریزیم روی احساس و قلب خودمون. احساسمون هم هیچ وقت نابود نمیشه، فقط به شکل فرسایشی و سینه خیز، پا به پای ما حرکت میکنه در روزهایی که سعی می کنیم خاموشش کنیم.


زرد و بنفش و نیلی
سبز و آبی و کبود!
با بنفشه ها نشسته ام،
سالهای سال،
صبح های زود.

در کنارچشمه سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
گیسوان خیسشان به دست باد،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم،
رنگها بشکفته در زلال عطرهای گرم،
میتراود ازسکوت دلپذیرشان،
بهترین ترانه
بهترین سرود!

مخمل نگاه این بنفشه ها،
می برد مرا سبکتر از نسیم،
ازبنفشه زار باغچه،
تا بنفشه زارچشم تو ــ که رسته در کنارهم ــ
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود.
باهمان سکوت شرمگین،
با همان ترانه هاو عطرها،
بهترین هرچه بود و هست،
بهترین هرچه هست و بود!
*
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین بهشت ها گذشتم
من به بهترین بهارها رسیده ام.
*
ای غم همزبان بهترین دقایق حیات من!
لحظه های هستی من از تو پُر شده است
آه!
در تمام روز،
در تمام شب،
در تمام هفته،
در تمام ماه،
در فضای خانه، کوچه، راه
در هوا، زمین، درخت، سبزه، آب،
در خطوط درهم کتاب،
در دیار ِگلگونِ خواب!
*
ای جدایی تو بهترین دلیل گریستن!
بی تو به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.
*
ای نوازش تو بهترین امیدِ زیستن!
در کنار تو
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشتم.
*
در بنفشه زار چشم تو
برگ های زرد و نیلی و بنفش،
عطرهای زرد و آبی و کبود،
نغمه های ناشنیده ساز می کنند،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!

روی مخمل لطیف گونه هات،
غنچه های رنگ رنگ ناز،
برگ های تازه تازه باز می کنند،
بهتر از تمام رنگها و رازها!
*
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب.
بهتر از تمام شعرهای ناب!

نام تو، اگر چه بهترین سرود زندگیست
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
« بهترینِ بهترینِ من » خطاب می کنم،
بهترینِ بهترین ِمن!

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبمسترفا آموزش های همگانی خرمشهريها اسپورت کیک بوکسینگ Sport kick fighiting آموزش فلزیاب اخبار و مقالات فلزیاب کویر پلاس دل نوشته های من رمز ارز